محل تبلیغات شما

عاشق زنی بود
که روزهایش را
رنگ زده بود با نارنجی موهاش
سرخی ساقه ی سیگارهاش
و دست هاش
اه دستهای دائمان جوهریش
چمنزارهای چشمانش را
که پنجره باز کرده بود به دلش
که مست بوی برهنگیش شده بود
چمیدانست
عاشق مردی بود
که نداشت. 
و زن
حکایت لحظه هاییست
خیره به اینده ای که نداریمشان
و سکوت حزن الود بین سیگار های بارانی
حرف هایی که نزده چپاندیم توی گلو
و بغض هایی که شکوفه زدند دم عید
لرزه ی شانه هامان را چسباندیم
به اضطراب ملاقات های یکدفعه ای
و بعد هماغوشی ها
عشق
این متعفن شده ی به جان افتاده را
مابین بوسه ها و لبخند های تصنعی 
کشتیم
و هروز
صبح الالطلوع
بین خاطرات لجن گرفته یمان بیدار شد

در وصف این روزها...

ایا کسی برای نجات خواهد برخواست؟

سیگار هم بی تو سیگار نیست انگار

های ,ی ,بودکه ,هایی ,شانه ,عیدلرزه ,هایی که ,اضطراب ملاقات ,چسباندیمبه اضطراب ,هامان را ,ملاقات های

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اموزش ابتدایی 96