حتی وقتی تو هستی
یا لب هایت روی لب هایم میلغزند
و گاه
دست هایت حرف های نگفته هجی میکنند
روی تنم
باز فردایی هست
که تو جزیی از ان نباشی
و دست هایت را
به نوازش هزاران برهنگی فروخته ای
وبند بند پیکرت را
به بوی هزاران زن فریفته
این من
گاهی فراتر از این
فقط خیال میکنم
توی ایوان نشسته ایم
رادان
اولین شعر مهد را میخواند
_ رومه ات روی میز خاک میخورد _
دور از نگاه او
به خط سینه ام اشاره میکنی
گاهی فراتر از این
فقط نگاه میکنم
لبخند
گم شده توی هزار عکس نگرفته یمان
که وقتی در را بسته ای
_ انگار سالهاست متظرم _
بغضم بشکند
فقط خیال کنم
تو لرزش شانه هایم را گرفته ای
میان بازوانت
تو ,فقط ,ای ,روی ,هایم ,هایت ,این فقط ,شانه هایم ,از این ,دست هایت ,را به
درباره این سایت