محل تبلیغات شما
مادر

اخرین وصله ی پیرهنت را هم زد

و دوباره در شد

اخرین خط کبودی که به چشمش تابید


به گمانم یخ بست

قلبم از حس غریب سفرت

وبلندای سکوت ابدت


تو و ان مهر وسیع

من و این بوی گلاب

خاک میروبم از این مقبر تنگ


به گمانم نیما

_ در همه سادگی کودکی اش_

اشک از هجر پدر می ریزد


شب و روزم حالا . اینچنین میگذرد

من دلتنگ حزین

بی نشانی از تو

ذکر بر دامن شب میدوزم


در وصف این روزها...

ایا کسی برای نجات خواهد برخواست؟

سیگار هم بی تو سیگار نیست انگار

گمانم ,تو ,شب ,اخرین ,اشک ,هجر ,به گمانم ,هجر پدر ,از هجر ,پدر می ,اشک از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پندار وب